پترا (۱)

19 دی 1386


معروف ترین‌ اثر باستانی‌ اردن‌ محلی‌ است‌ به ‌نام‌ « پترا » (به عربی البترا) که‌ در سال‌ 1812 میلادی‌ ، یک‌ جهانگرد سوئیسی‌ به‌ نام‌ « جان‌ ژان‌ لودریک‌ » در 226 کیلومتری‌ جنوب‌ شهر «عَمّان‌» پایتخت اردن‌، آن‌ را کشف‌ کرد.

 

 

شهر پترا دره ‌ها و گذرگاه‌های‌ به‌ عمق‌2000متر و طول‌ یک‌ کیلومتر به‌ نام‌ « ضمیق ‌» یا تنگه دارد . دانشمندان‌ دره‌های‌ عمیق‌ باقی ‌مانده ‌، را از زمین‌ لرزه ‌های‌ دوران‌ پیش‌ از تاریخ ‌دانسته‌اند . در دو طرف‌ تنگه‌ ی « پترا » کتیبه‌های ‌باستانی‌ حکاکی‌ شده‌ و صدها ساختمان ‌، آرامگاه ‌، سالن‌ و تالارهای‌ تدفین‌ مردگان‌ ، معابد ، پرستش گاه‌ها و تخته‌ سنگ های‌ کنده‌ کاری‌ شده ‌از دوران‌های‌ گذشته‌ وجود دارد . هنگام‌ طلوع‌ و غروب‌ آفتاب ‌، سنگ‌های‌ قرمزشهر پترا با تغییر رنگ‌ مناظر زیبایی‌ را به‌ وجود می‌آورند.

شهر باستانی‌ پترا دیرینه ‌ای‌ بسیار قدیمی‌ دارد . در سال‌ 106 بعد از میلاد این‌ شهر وارد مرحله‌ ای ‌جدید از تاریخ‌ شده‌ است‌ و « کورنلیوس‌ پالما » فرماندار سوریه‌ به‌ شهر پترا پایتخت‌ « ناباتایی ‌» یورش‌ برده‌ و آنجا را به‌ سرزمین‌های‌ تحت‌ سلطه‌ روم‌ ضمیمه‌ کرد و این‌ سرزمین‌ را ایالت‌ عربی‌ روم ‌نامید . اکنون‌ این‌ شهر را شهر سنگی‌ گمشده‌ نام ‌نهاده‌اند . در واقع‌ سازندگان‌ و ساکنان‌ اولیه‌ این ‌شهر مشخص‌ نیستند ، اما عده‌ای‌ معتقدند موجودات‌ فضایی‌ و فرا زمینی‌ این‌ شهر سنگی‌ وصخره‌ای‌ را ساخته‌اند ، زیرا در توان‌ بشر اولیه‌ وبدون‌ امکانات‌ نیست‌ که‌ چنین‌ شهری‌ را بنا و طراحی‌ کرده‌ باشد!

 

* گفتنی ها در مورد پترا خیلی زیاده.

و شاید مهمترینش اینه که در سال گذشته معبد این شهر همراه با تاج محل هند، دیوار چین و... به عنوان یکی از  عجایب هفتگانه ی جدید جهان انتخاب شد.

 

باز هم معجزه!

17 دی 1386


تا حالا فکر کردید چقدر فاصله بین شادی و غم، زندگی و مرگ، کمه؟! همه مون خیلی راجع بهش شنیدیم یا توی کتابا خوندیم اما باور کردنش واقعا سخته.

نیمه ی اول امروز، برای ما بسیار شاد و پر انرژی سپری شد. همه گی برای کاری رفته بودیم شهرکرد، و تمام مدت هم از لطف طبیعت سرمست بودیم. همه اش توی ذهنم دفعه ی آخری که اونجا بودم را با امروز مقایسه می کردم. اون روز از شدت گرما داشتم هلاک می شدم و امروز از سوز برف و سرما.  همیشه ابهام و راز طبیعت من را شیفته ی خودش می کنه و باعث میشه احساس یگانگی با تمام هستی بکنم.

 تا ظهر، همه چیز برای مایی که امسال اصلا برف ندیده بودیم، عالی بود. اما در راه برگشت از شهرکرد، حادثه ای رخ داد که اگه معجزه ای نبود، می تونست به بدترین حادثه ی زندگیمون تبدیل بشه. خدا را شکر به خیر گذشت. در فاصله ی نیم ساعت بعد، تلفنی خبردار شدیم در یک حادثه ی دیگر متحمل ضرر مالی بسیار زیادی شده ایم! شاید توی هر شرایط دیگه ای بودیم این خبر می تونست فشار عصبی سنگینی بهمون وارد کنه اما در اون لحظات به جای اینکه  ناراحت بشیم فقط شکرگذار بودیم. نه بخاطر اینکه مرفه بی دردیم یا این مسئله به هیچ جای زندگیمون بر نمی خوره یا ...  فقط برای اینکه امروز می تونست خیلی بدتر از اینها تموم بشه اما ....

 خدا جونم ازت ممنونم، بخاطر اینکه خسارتی که بهمون وارد شد مالی بود نه جانی.

 

بعداً نوشت : برای زندگی کردن فقط دو روش وجود دارد. یک روش این است که هیچ چیز را معجزه ندانیم. روش دیگر این است که هر چیزی را به چشم یک معجزه بنگریم. (آلبرت اینشتین)

 

غار اصحاب کهف

14 دی 1386


فکر می کنم احتیاجی نباشه در مورد داستان اصحاب کهف توضیحی بدم. اینطور که شنیدم چند تا غار در کشورهای مختلف هست که به نام غار اصحاب کهف نامیده شده، اما به نظر من (دقت می کنید منم صاحب نظر شدم!!!) غاری که در نزدیکی پایتخت اردن قرار گرفته، بیشتر از بقیه منطبق بر اسناد تاریخی است!!! حالا اینکه من چقدر تاریخ و اسنادش و افسانه ها را باور دارم، بماند!

 

در ورودی غار،  نقوش برجسته و کنده کاریهای دیوار و سردر رومی اند!

 

کتیبه ای که در عکس بعدی با علامت ضربدر مشخص شده!

 

نمایی از داخل غار، نمی دونم چرا این خانمه توی همه ی عکسها حضور داره!

 

کتیبه ای که توی عکس بالایی پشت من قرار گرفته و پیدا نیست!

 

 

اسکلت های داخل قبر از حفره ای که در عکس بالا با علامت فلش مشخص شده، قابل رویته!

 

 

نکته ی عجیب برام این بود که بدون حجاب، بهمون اجازه ی ورود به محوطه ی غار را ندادند! نگهبان اونجا از این چادرای گل و گشاد داد که بپوشیم، ما هم کلی با لباس جدیدمون حال کردیم! آخه یاد شخصیت های کارتون رابین هود افتاده بودیم!!!

 

بدون شرح!

12 دی 1386


خانم عزیز!  آقای محترم!

در زندگی جرأت عاشق شدن را نداری ، حد‌اقل شعور معشوقه بودن را داشته باش.

 

کاخ المشتّی

10 دی 1386


کاخ المشتّی (المشاطه) در اردن متعلق به "مکتب شام و سوریه" که در دوره ی امویان ساخته شده، تنها بنایی است از این منطقه که نامش در بخش هنر اسلامی کتاب "هنر در گذر زمان" ذکر شده، خانم هلن گاردنر در رابطه با این بنا چنین نوشته اند:

در کاخ ناتمام مَشتّی یا "سرای زمستانی" در صحرای اردن، نمای بیرونی و دروازه را با کتیبه ی سنگی عریض و دارای کنده کاریهای فراوان تزیین کرده اند. نقش و نگار، آرایش و رابطه ی این کتیبه با کل بنا، سجایای برجسته ی زینتکاری در معماری اولیه ی اسلامی را مجسم می سازد.

 

 

نوار درازی به ارتفاع چهار و نیم متر با یک ردیف مثلث هم اندازه، در داخل قابی از کنده کاریهای توری شکلی از نقش و نگارهای گیاهی، دیده می شود؛ هیچ مثلثی در تمام اجزایش با مثلث دیگر یکی نیست و در برخی از آنها پیکره های برخی از جانوران را افزوده اند. سرچشمه ی اجزا و نقش و نگارهای مزبور را به سادگی شناخته اند و معلوم شده است که به تقلید از آثار معماری و پیکرتراشی دوره ی کلاسیک پسین و آغازین بیزانس و ایران عهد ساسانیان ساخته شده اند، ولی چگونگی درآمیزی و آرایش آنها از مختصات هنر اسلامی است.

 

 

* چند روز به پایان سفرم مونده بود که برای دیدن این بنا که الان نزدیک فرودگاه عمان هست، رفتم. البته دیگه نمی شه اسمش را بنای معماری گذاشت چون به یک مخروبه تبدیل شده که هیچ گونه محافظتی ازش نمی شه. تمام مدتی که توی محوطه اش می چرخیدم، نمی دونم از شدت سرما بود یا از ترس افراد محلی ای که روی سقف های اونجا مرتب راه می رفتند و زیر نظرمون داشتند، می لرزیدم!!! اما همه ی اینها باعث نشد زیبایی های نقوش برجسته اش را نبینم و لذت نبرم! هر چند برام دردآوره وقتی می بینم آثار به این مهمی که هویت یک ملته اینطور داره تخریب می شه و ما جهان سومی ها هیچ اهمیتی به این مسئله نمیدیم. یاد فیلم مستندی افتادم که چند سال پیش در مورد معماری مصر باستان می دیدم. موقعی که بنزونی (benzoni) به ارزش معماری و مجسمه های مصری پی میبره، میاد مجسمه های معابد که بصورت ستون های غول پیکر هستند را از بناها جدا می کنه و به اروپا انتقال میده و به موزه های معتبر می فروشه. آنوقت مردم مصر به جای اینکه از این کار جلوگیری کنند، از بنزونی می پرسند: شما توی کشورتون سنگ ندارید که میایند از مصر سنگ می برید؟!!!!!

 

سلام ایران

8 دی 1386


* چهارشنبه شب ساعت ۱۱ بر فراز آسمان ایران بودم. تمام مدت پرواز از سوریه تا ایران را بخاطر کم خوابی ها و خستگی دو روز آخر، سرگیجه داشتم. بعدش هم برای تحویل گرفتن چمدانم خیلی معطل شدم...

 

* هنوزم باورم نمی شه این دو ماه و نیمی که نبودم با تمام حوادثی که رخ داد به این سرعت برای من گذشته باشه. من برگشتم با کوله باری از تجربه و نگاهی تازه تر به زندگیم. مهمترین چیزی که یاد گرفتم این بود که "زندگی را سخت نگیرم". شبی که تولد عالیا بود و سهیل ازم در مورد برنامه هایی که بعد از سفرم برای زندگیم دارم سوال کرد تنها جمله ای که تونستم بهش بگم همین بود و وقتی از سهیل بخاطر تمام چیزایی که با حضورش بهم یاد داد تشکر می کردم بهم گفت: " زندگی زحمت داره اما سخت نیست".  

 

* در اولین فرصت در مورد آثار باستانی ای که از نزدیک دیدم می نویسم همراه با عکس های سفر.

 

* بی ربط : از شنیدن خبر ترور خانم بوتو خیلی متاسف شدم. هر چند من با ایشون و عقایدشون آشنایی ندارم اما متاسفم توی دنیایی که این همه ادعای تمدن و آزادی تفکر و دموکراسی می شه هنوز هم شاهد ترور شخصیت و اندیشه هستیم. بهتره بگم همیشه بیشتر از این که برای ترور شونده متاسف باشم برای ترور کننده که اینقدر کوته فکره متاسفم.

 

آخر فیلم‌ !!!

4 دی 1386


* ساعات پایانی را در اردن می گذرونم. سحر فردا از عمان حرکت می کنیم تا صبح برسیم سوریه. البته پروازم عصره اما می خوام قبل از پرواز مسجد اموی دمشق را ببینم. این مسجد یکی از مهمترین مساجد تاریخ اسلامه که اگه فرصتی پیش اومد در موردش می نویسم.

 

* در آخرین روز سفرم هم رفتیم غار اصحاب کهف!

 

* امروز هم که کریسمس بود. البته اینطور که شنیدم کریسمس کاتولیک ها و پروتستان ها توی یه روز نیست. مثل اینکه یک هفته با هم اختلاف زمانی دارند. اما به هر حال سال نو میلادی یک هفته ی دیگه آغاز می شه و باز یه هشدار برامون داره که زندگی خودمون را حسابرسی کنیم و ببینیم سالی که گذشت چگونه بود؟! رضایت خاطر داریم؟! 

 

 

* اینجا حال و هوای عید حکمفرماست. عید قربان که بزرگترین و مهمترین عید مسلمانهای اینجاست تو این هفته همزمان شده با کریسمس که عید مسیحیان ست و همه با هم در تعطیلات و جشن به سر می برند. کلا جو جالبی بوجود اومده. هر جا می رفتیم درخت کریسمس و نمادهای عید قربان کنار هم قرار گرفته اند...

 

* فعلا برم بخوابم که فردا سرحال باشم بعدا بقیه اش را می نویسم. به قول سهیل: آخر فیلم نزدیکه!!!

شب یلدا

1 دی 1386


یلدا یعنی اینکه یادمون باشه زندگی آنقدر کوتاه ست که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت. شادیهاتون یلدایی!!!

 

روز میلاد

18 آذر 1386


 * روز جمعه بیست و شش سالگیم تمام شد. هر چی فکر می کنم از سال قبل (در چنین روزی) تا امروز چه اتفاقاتی افتاده و چه کسانی وارد یا خارج از زندگیم شدند و چه تجربیاتی بدست آوردم باورم نمی شه که فقط و فقط یکسال گذشته! 

وقتی حوادث سالی که گذشت را مرور می کردم متوجه شدم چقدر در این مدت زندگیم فراز و نشیب داشته و جالبیش اینجاست که هیچ چیزی طبق خواسته و برنامه ریزی های من پیش نرفته با اینکه من همه ی تلاشم را کردم! جالبترش اینه که من نه از اتفاقاتی که افتاده ناراضی ام! نه پیش خودم شرمنده ام! و حتی معتقدم با تمام شکست هایی که از سر گذروندم این سال یکی از بهترین و پربارترین سالهای زندگیم بوده! سالی که برای من مصادف شد با تجربیات خیلی متفاوت و ارزنده که هرچند بعضی اوقات تلخ و درد آور بود اما به نظرم ارزشش را داشت!

 

* امسال اولین باری بود که روز تولدم کنار خانواده ام نبودم. قرار بود برگردم ایران ولی نشد!  البته تلفن و پیام های عزیزان و دوستانم بیشتر از اونی که فکرش را می کردم خوشحالم کرد.

 

* روز اول بیست و هفت سالگیم (شنبه) را رفتیم بحرالمیت که دفعه ی قبل فوق العاده بهم خوش گذشته بود. این دفعه هم با وجود اینکه هوا سرد بود از ظهر تا غروب توی دریا روی آب شناور بودم.

 

بحرالمیت ؛ dead sea ؛ دریای مرده

25 آذر 1386


دریای مرده که در فاصله ی مرزی اسرائیل و اردن قرار گرفته و مساحتی حدود ۹۲۰ کیلومتر مربع را پوشش می دهد کم ارتفاع ترین دریا در جهان است و حدود ۴۰۰ متر پایین تر از سطح دریاست.

این دریا دارای آبی بسیار شور ست زیرا چندین رودخانه همراه خود املاح معدنی به آن می ریزند اما هیچ رودخانه ای از آن خارج نمی شود. به همین خاطر تمام مواد معدنی مثل نمک در آنجا جمع می شود. در آب این دریاچه مقادیر عظیمی از انواع املاح معدنی از قبیل پتاس و مگنزیوم و بروم و برخی نمک های صنعتی وجود دارد و غلیظ ترین دریاچه ی نمک جهان محسوب می شود. نمک موجود در بحرالمیت ۴ برابر نمک موجود در آب اقیانوس است که این امر آنرا غیر قابل زیست برای حیوانات و گیاهان دریایی کرده و بدین جهت دریای مرده نامیده شده است. اما همین غنی بودن دریاچه از املاح معدنی گردشگران را از سراسر دنیا برای درمانهای طبی و دارویی به این منطقه جذب می کند.

آب این دریاچه آنقدر شور است که می توان روی آن دراز کشید. نمک موجود در آب دریاچه به شناگران کمک می کند تا روی آب شناور باقی بمانند. اگر روزی به بحرالمیت رفتید با خیال آسوده روی آب به پشت بخوابید و بدون ترس از غرق شدن کتاب بخوانید! 

 

پ. ن : اسم من باید حتما توی کتاب رکوردهای جهان ثبت بشه. دفعه ی اولی که رفتم بحرالمیت نزدیک بود غرق بشم! اونم توی دریایی که امکان غرق شدن نزدیک به صفره!!!