حکومت

"مردم به سلطه ی ظلم تن می دهند اما روح نمی دهند." ص ۲۶۰

*نون و القلم؛ نوشته ی جلال آل احمد؛ انتشارات سیمین

اهمیت شادی

استاد جمالزاده در صفحه ی ۴۰ کتاب قصه نویسی شرایط داستانسرایی را این گونه توضیح می دهد: 

"همه می دانید که اساس داستانسرایی دارای شش رکن عمده است که در حقیقت شرایط مهم این کار است... رکن اول اندیشه. رکن دوم ذوق. رکن سوم دانش و بینش. رکن چهارم تصور و تخیل. رکن پنجم موضوع. رکن ششم نگارش." 

جمالزاده همه ی این ارکان را در صد صفحه تشریح می کند و در صفحه ی ۱۴۱ به موضوعی اشاره می کند که به نظر من حلقه ی مفقوده ی زندگی و حرفه ی اکثریت مردم جامعه ی ما است.

"...عمل کردن به تعالیمی که در فوق مذکور افتاد محتاج سلاح برّانی است که متاسفانه بسیاری از جوانان امروز فاقد آن هستند و بدون آن هیچ کار و اقدامی درین دنیا پیشرفت ندارد و به مرحله ی توفیق و کامیابی نمی رسد. 

نام این سلاح فلاح بخش شور و شادی و نشاط روحی است. شادی حکم آتش را دارد و در عالم وجود غیرممکن است که دیگ و تنوری بدون آتش گرم و سوزان و سوزنده به کار افتد. 

...احدی منکر نیست که امروز از هر جهت شاد بودن و شاد زیستن در زندگی کار آسانی نیست و در میان طوفان و رگبار و سیل خشک ماندن و از لطمه در امان بودن نه تنها دشوار بلکه از محالات است... 

... باید به هر ترتیب و به هر تدبیری و حتی به هر خدعه ای که هست خود را از زیر لاک یاس و بدبینی که کشنده ی روح و زاینده ی ذوق و اراده و خمود سازنده ی طبع و قریحه است بیرون بکشد باید قشر اندوه و ابودردایی و افسردگی را به دور بیندازد و به سوی نشاط و شادی که بهترین غذای مقوی کار و عمل است بگراید..." 

پ . ن : از یک مسئله خیلی خوشحالم و آن هم این است که همیشه و در هر شرایط روحی که باشم بین دوستانم به شادی کردن و خندیدن معروف هستم و خیلی راحت حس شادی ام را به اطرافیانم منتقل می کنم.

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

نسبت به سال جدید خیلی خوش بین هستم اما دلیل واضحی برای این حسم ندارم چون شرایط تغییر خاصی نکرده است. شاید همین که سال گذشته را با همه ی ناراحتی هایش پشت سر گذاشتم و هنوز سر پا هستم و توان خندیدن دارم باید سپاسگزار باشم و چه هدیه ای می خواهم عظیم تر از شادیِ زنده بودن و امید به شروعی دوباره برای ساختن زندگی؟! این روزها وقتی جوانه های درختان را می بینم که با چه سختی تن نازک و نحیفشان را از پوست زمخت درخت با زور بیرون کشیده اند به دردی که برای تولد داشته اند فکر می کنم و به خودم نهیب می زنم "تو که از یک جوانه شکننده تر نیستی؛ پس تلاشت را برای روییدن بکن." 

پ . ن : امروز اولین باران بهاری در اصفهان بارید و آدمک باران را که عاشق این فصل و این شهر و باران است بیش از پیش غرق نشاط کرد.