سالنامه ی ۱۳۸۸

در زندگی آموختم هرگاه خانه ای از برف ساختم هرگز برای آب شدنش گریه نکنم. 

 

امروز عصر خیلی اتفاقی این جمله را در روزنامه ی نیازمندی ها خواندم! به شدت تکانم داد. احساس کردم مفهوم جمله ی فوق بسیار به زندگی خصوصی امسال من می تواند ارتباط داشته باشد؛ با یک نگاه اجمالی و یک حساب سرانگشتی به این نتیجه رسیدم در سالی که گذشت من خانه ی رویاهایم را روی برف و از جنس برف ساخته بودم؛ و در تمام مدتی که خانه ام ساخته می شد برای ایام آب شدنش پریشان بودم و اشک می ریختم! رویای زیبای من تبدیل به کابوس شب هایم شده بود؛ تا اینکه بالاخره آن روز فرا رسید و خانه ی برفی ام نابود شد. طی شدن این پروسه از من بهای سنگینی گرفت و سلامت جسم و جانم را به خطر انداخت؛ اما انگار چشم هایم پس از مدت ها باز شد؛ از همه ی هراسی که برای از دست دادن خانه ی برفی ام داشتم آسوده شدم و از آن پس دیگر هرگز برای آب شدنش گریه نکردم؛ هرگز.

نظرات 1 + ارسال نظر
Sanaz @ Anahita دوشنبه 24 اسفند 1388 ساعت 05:18 ق.ظ http://tinyurl.com/y97ry5r

سلام به شما دوست عزیز
شما به ستاپ دعوت شدید
منتظر حضور گرمتان هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد