سلام دوستم!

چقدر حیفم می آید که اینجا را رها کرده ام به حال خودش. دلم می خواست دوباره می نوشتم از همه چیز. از روزمره گی هایم که هر کدام تجربه ایست گرانبها برای خودم. البته نه اینکه ننویسم؛ می نویسم از همه ی درونم و بیرون؛ اما روی کاغذ و آنقدر خصوصی و شخصی اند که...  

شاید خروارها کاغذی که هر روز سیاه و گوشه ای پنهان می کنم روزی به درد نویسنده ای کنجکاو بخورد که مایل است در زندگیم سرک بکشد و زندگینامه ای بنویسد و جنجالی به راه اندازد و مشهور شود! 

(به این می گویند خودشیفتگی مزمن!)

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 1 مهر 1391 ساعت 07:39 ب.ظ

خیلی وقت بود من هم نیامده بودم...
اینجا و خیلی جاهای قدیمی دیگر..

...

شلم شوربا چهارشنبه 5 مهر 1391 ساعت 03:23 ب.ظ http://NIMARASI.BLOGFA.COM

والله اینم با این نوناش

محمود بابایی دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت 11:33 ق.ظ http://contentpro.blogfa.com

مدیر محترم وبلاگ
سلام
اینجانب محمود بابائی، پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران هستم. پرسشنامه‌ای درباره موضوع  تولید محتوا در وبلاگستان فارسی، تدوین کرده‌ام که همکاری شما در تکمیل این پرسشنامه افزون بر این که نوعی کمک شخصی برای اجرای این پژوهش است، از سوی دیگر گامی در جهت کمک به نگرش علمی به پدیده‌هایی نوین و آثار اجتماعی آنها در کشور می‌تواند باشد.
نشانی پرسشنامه در گوگل داک:
https://docs.google.com/spreadsheet/viewform?formkey=dHhITV91T05MckUzdnkySGM0MVRpVHc6MA
از همکاری شما صمیمانه سپاسگزارم.
روش دیگر دسترسی به پرسشنامه،  در وبلاگ اینجانب درج شده است:
http://contentpro.blogfa.com
محمود بابائی

پویا دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت 11:46 ق.ظ http://paraantez.blogsky.com/

اگر تجربیات مزمن را بیان نکنی نه بکار خودت میاید و نه برای دیگران مفید است...
من هم نیستم اما گویا گاه هستم و گاه نیستم...

یسنا یکشنبه 19 آذر 1391 ساعت 12:50 ب.ظ http://verya56.blogfa.com

سلام خوبی؟ منم بعد مدتها سری به وبلاگم و به شما زدم

وبلاگ و نوشته هاتون رو خیلی دوست داشتم

آخی یی احساس میکنم پش یه دوست قدیمی برگشتم یه حس خوبی دارم

موفق باشید و شاد
ازدواجتون هم مبارکه

lhkd دوشنبه 5 فروردین 1392 ساعت 01:42 ق.ظ

آخی . یاد اون روزها به خیر . سال نوت مبارک دوست اصفهانی قدیمی وبلاگی . مانی
وبلاگ رویای زندگی من

باورت می شه دلم تنگ شده؟ حتی برای تویی که هر وقت با هم حرف می زدیم دعوامون می شد! یادته؟!

الهام شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 12:49 ب.ظ http://safarkonbakhodet.blofga.com

منم دقیقا این حس رو درک کردم.. آدم خیلی حرفا داره که وقتی به دیگران میرسه حرفاش و نمیتونه بگه..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد