-
جهان سوم؟!
چهارشنبه 12 فروردین 1388 23:06
۱۶ تیر ۱۳۸۶ "جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه اش خراب می شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد، باید در تخریب مملکتش بکوشد." پرفسور محمود حسابی
-
بازگشت
سهشنبه 11 فروردین 1388 19:10
۱۹ تیر ۱۳۸۶ "من باز خواهم گشت؛ چرا که بالهایم، توان بازگشت را به من می دهند. می خواهم که در سپیده دمان بمیرم. ... آرزو می کنم که به گل ها بازگردم؛ و از گل ها، به قلبم. " لورکا ما همیشه فکر می کنیم انسانهای آزاده ای که ماندگار شدند از هوش سرشار و استعداد فوق العاده ای برخوردار بودند و شرایطشون با شرایط زندگی...
-
هراس
سهشنبه 11 فروردین 1388 19:09
۱۲ تیر ۱۳۸۶ " هرگز از مرگ نهراسیده ام اگر چه دستان اش از ابتذال شکننده تر بود. هراس من ـ باری ـ همه از مردن در سرزمینی ست که مزد گورکن از بهای آزادی ی آدمی افزون باشد." شاملو هر روز ذهنمون را درگیر یک مسئله می کنند؛ تا به اون چیزی که باید فکر کنیم؛ فکر نکنیم و اون چیزی را که باید بفهمیم؛ نفهمیم. هر روز به یک...
-
دوست
سهشنبه 11 فروردین 1388 19:06
۱۰ تیر ۱۳۸۶ بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق های باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را خوب می فهمید. صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود. و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد. و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد و مهربانی را به سمت ما کوچاند. به شکل خلوت خود بود و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه...
-
آفرینش آدم
سهشنبه 11 فروردین 1388 19:04
۵ تیر ۱۳۸۶ خاک آدم هنوز نابیخته بود عشق آمده بود و در دل آویخته بود این باده چو شیرخواره بودم، خوردم نی، نی می و شیر با هم آمیخته بود! اول شرفی که خاک آدم را بود، این بود که به چندین رسول به حضرتش می خواندند، و او نمی آمد و ناز میکرد. و می گفت: ما را سرّ این سخن نیست! آری قاعده چنین رفته است، هر کس که عشق را منکرتر...
-
باز هم آرت
سهشنبه 11 فروردین 1388 19:03
چیزی که مهمه اینه که الان حالم خیلی خوبه. این هفته کلاس انیمیشن و جناب استاد و همکلاسی هام بیشتر از هفته های قبل بهم حال و انرژی دادند. مثل اینکه هنوزم عشق من به آرت می تونه مرهم خیلی از دردهام باشه و جای خالی خیلی چیزها را برام پرکنه. یکی از همکلاسی هام هم که یه دختر پرتحرک بامزه ست، پایه ی شیطنت هام شده؛ این هفته...
-
غفلت
دوشنبه 10 فروردین 1388 19:58
۲۸ خرداد ۱۳۸۶ کسی که خوابه را می شه بیدار کرد؛ اما کسی که خودش را به خواب زده هیچ وقت نمی شه بیدارش کرد.
-
ضرورت درونی
دوشنبه 10 فروردین 1388 19:58
۲۵ خرداد ۱۳۸۶ " در دل من چیزی ست مثل یک بیشه ی نور، مثل خواب دم صبح و چنان بی تابم، که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه دورها آوایی است که مرا می خواند." پارسال این موقع ها حسابی درگیر جمع آوری و نوشتن مطالب پایان نامه ام بودم. امروز چند صفحه اش را خوندم. حس فوق العاده خوبی بهم داد؛ هم عنوانش...
-
ده فرمان سیلور استاین
دوشنبه 10 فروردین 1388 09:59
۲۱ خرداد 1387 1. سازش مکن. 2. قضاوت مکن. 3. در انتظار پاداش مباش. 4. در پی رهبران مرو. 5. به یاد داشته باش که هر روز را مقدس بداری. 6. به فرزندان خود احترام بگذار. 7. جسم خویش را قبل از وقت مقرر تباه مکن. 8. سر در کار خود داشته باش. 9. وقت خویش را هدر مده. 10. گناه را به گردن همسایه ات مینداز. یکی از تاثیرگذاران زندگی...
-
دغدغه ی آرت
دوشنبه 10 فروردین 1388 09:52
۱۹ خرداد ۱۳۸۶ چند وقته سرم شلوغ پلوغه و این آشفتگی از پوست سرم هم رد شده و به مغزم رسیده! هر هفته بین اصفهان و تهران در رفت و آمدم و اصلا نمی فهمم روزهام چطور میگذره. دلم یه ذره آرامش میخواد ... ........................................................... دیروز تو فرصتی که پیدا کردم یه سری به موزه هنرهای معاصر تهران...
-
رهایی از گذشته
دوشنبه 10 فروردین 1388 09:49
۱۴ خرداد ۱۳۸۶ " گذشته تمام شده و پی کار خود رفته است. اکنون دیگر نمی توانیم گذشته را عوض کنیم. اما می توانیم اندیشه هایی را که درباره ی گذشته داریم عوض کنیم. چه احمقانه است که در لحظه حاضر، به این دلیل که یکی در گذشته ی دور آزارمان داده است، خود را مجازات کنیم." عبارت فوق را از کتاب شفای زندگی نوشته ی لوییز...
-
ارتباط با کائنات
شنبه 8 فروردین 1388 09:39
۱۱ خرداد ۱۳۸۶ دوستم : تو telepathy (ارتباط ذهنی، اندیشه خوانی) بلدی؟ من : آره دوستم : می شه به من هم یاد بدی؟ من : آره ؛ ببین کائنات همه اش انرژی یه... دوستم : خب؟ من : اگه می خوای نا خودآگاهت رشد کنه و با کائنات در ارتباط باشی... دوستم : ... من : باید به این انرژی متصل بشی... دوستم : حالا باید چیکار کنم؟ من : برو یه...
-
برده داری نوین
جمعه 7 فروردین 1388 11:37
۵ خرداد ۱۳۸۶ آیا می دانید روزانه دو میلیون کودک و زن برای بهره برداری های جنسی در سطح جهان خرید و فروش می شوند؟! و در برده داری نوین، برده ها فاقد ارزش و دورانداختنی اند! به نظرم اگه خریداری نباشه، فروشنده ای هم پیدا نمی شه . باید اول از خودمون شروع کنیم.
-
چوپان دروغگو
جمعه 7 فروردین 1388 11:33
۴ خرداد ۱۳۸۶ دیروز یه کاری برام پیش اومد که باید در طی مسیر از میدون نقش جهان میگذشتم. نزدیک خونه که سوار تاکسی شدم، راننده صدای رادیو را بیشتر کرد، منم بر حسب توفیق اجباری گوش میکردم اما متوجه نمی شدم چرا برنامه هاشون اینقدر شاد شده؟! چنان این مجری نسبتا محترم شروع کرد شعر خوندن و اظهار خوشی کردن که من فکر کردم امام...
-
نادیدنی ها
پنجشنبه 6 فروردین 1388 15:51
۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۶ وقتی نگاه از چشم دل باشد دیگر به خود پوشی نیازی نیست وقتی که پیمان تو با یک گل جاوید ست دیگر به باغ گل نیازی نیست باید به چشم دل تماشا کرد آنچه مهم ست نادیدنی هاست
-
اهلی؟
پنجشنبه 6 فروردین 1388 15:50
۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۶ شازده کوچولوی من! با تمام وجودم تو را می طلبیدم که مرا اهلی کنی ، اما انگار تو اونقدر قاطی آدم بزرگا شدی که اهلی کردن را پاک فراموش کردی... و من غافل از اینکه شازده کوچولوها خیلی وقته که به افسانه ها پیوستند... امضاء : وحشی تو
-
اشتراک
پنجشنبه 6 فروردین 1388 11:52
۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۶ بالاخره شماره ۱۶ نشریه حرفه هنرمند ( نشریه هنرهای تصویری که البته سایزش بیشتر به کتاب میخوره یکی از معدود مجلات معتبر و تخصصی حرفه ای ایران) پس از پیگیریهای مداوم، دیروز با ۷ ماه تاخیر به دستم رسید! پارسال در چنین روزهایی بود که اشتراک یکساله حرفه هنرمند را برای سال دوم در نمایشگاه بین المللی کتاب...
-
تاس زندگی
پنجشنبه 6 فروردین 1388 11:49
۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۶ پای کامپیوتر نشسته بودم نوشته های یه دوست وبلاگی رو میخوندم؛ حسابی رفته بودم تو حس و حال؛ اشک چشمام را پر کرده بود و بغض هم داشت خفه ام می کرد که یه دفعه با صدای زنگ در و به دنبالش دست زدن و شادی کردن های خواهرم از جا پریدم. من هم برای ارضای حس کنجکاوی ام (همون فضولی خودمون) و همینطور شریک شدن در شادی...
-
انتخاب؟!!!
پنجشنبه 6 فروردین 1388 11:46
۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۶ " برای دوست شدن ، کسی را انتخاب می کنم که اونقدر بزرگ باشه که برای جا شدن تو قلبش لازم نباشه خودمو کوچیک کنم. " .....
-
...
چهارشنبه 5 فروردین 1388 18:57
۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۶ ... دوستی ای که توش دوست داشتن نباشه ، دیگه اسمش دوستی نیست ...
-
ت ت تر ر ر س س ؟!
چهارشنبه 5 فروردین 1388 18:56
۳ اردیبهشت ۱۳۸۶ آه ه ه مُردم؛ از بس فکر کردم اونم با این مغز آکبند!!! راستش از طرف مانی جان دعوت شدم که در بازی ترس شرکت کنم اما هر چه به دوران کودکی ام فکر می کنم غیر از شیطنت و از در و دیوار بالا رفتن چیز دیگه ای مخصوصا ترس یادم نمی یاد. نمی دونم مانی عزیز چی فکر کرده که من را به این بازی دعوت کرده! آخه من شیر زن را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 فروردین 1388 13:25
۳۱ فروردین ۱۳۸۶ "زندگی آنچه زیسته ایم نیست؛ بلکه چیزی است که به یاد می آوریم تا روایتش کنیم." گابریل گارسیا مارکز
-
اندر فواید مسواک نزدن
چهارشنبه 5 فروردین 1388 11:49
۲۸ فروردین ۱۳۸۶ الان پس از مدت ها یه شیرینی میل فرمودم؛ بعد، از ترسم همه جهات جعبه شیرینی را وارسی کردم تا ببینم جمله معروف پس از مصرف دندان های خود را بشویید را روش نوشته یا نه. در کمال ناباوری متوجه شدم آنقدر این شیرینی فروش محله ما باکلاسه که از این جملات کلیشه ای و مزخرف روی جعبه هاش استفاده نکرده. دمش گرم؛ اینقذه...
-
تجربه
چهارشنبه 5 فروردین 1388 11:48
۲۵ فروردین ۱۳۸۶ ... بعضی از خاطراتم را همراه با نامه های پست نشده اش مچاله کردم و ریختم دور. نامه هایی که چندین ماه از زمان پست شدنشون گذشته، شاید بهتر باشه به صندوق پستی زباله ها فرستاده بشند. جالبه نوشته هایی که الان برام اینقدر بی ارزشند؛ زمانی بهانه ای بودند برای زندگی کردنم! چقدر زندگی با سرعت متحول می شه و ما...
-
باران
سهشنبه 4 فروردین 1388 21:13
۲۴ فروردین ۱۳۸۶ باز امشب در شهرم باران غوغا می کند و من ... باران حسن باران این است که زمینی ست، ولی آسمانی شده است و به امداد زمین می آید حسن باران این است که مرا می برد از خویش به عشق و برمی گرداند از عشق به خویش شعر می خواند در گوش من آرام آرام هیچ می دانی این قطره که بر گونه ی زیبای تو ریخت از کجا آمده بود؟ از کجا...
-
جمله سازی
سهشنبه 4 فروردین 1388 15:27
سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۶ ۱. ....... : همچنان تراژدی مهمان بازی عید ادامه داره. خداوند به ما صبر عطا فرماید؛ آمین! ۲. ....... : صبر داشتن خیلی خوبه و اکثر مشکلات را حل می کنه اما هیچ موقع در ابراز علاقه کردن صبر نکنید. بهتره کلمه دوستت دارم را وارد فرهنگ گفتارمون کنیم؛ اما به یاد داشته باشیم بجا و در موقعیت مناسب از این...
-
خبر...
سهشنبه 4 فروردین 1388 15:25
یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۶ دیشب یه خط در میون اخبار سراسری را گوش میکردم که دو خبر نظرم را جلب کرد: ۱. نتایج آزمون کارشناسی ارشد که قرار بود اردیبهشت (طبق روال هر سال) اعلام بشه تا خرداد ماه به تاخیر افتاد. سازمان سنجش آموزش کشور علت تاخیر را بالابردن ضریب اطمینان و دقت در برگزیدن داوطلبان ورود به دانشگاه ذکر کرده. آخه ما...
-
غرغر!
سهشنبه 4 فروردین 1388 15:23
شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۶ دیشب با عادل عزیز که الان ساکن کاناداست صحبت می کردم؛ عادل ۳۴ سالشه پزشکی می خونه و به قول خودش می خواد تخصص زنان مامانی بگیره! جاتون خالی تا تونست از کشور کانادا و شهروندانش و رفتاری که با شرقی ها دارند بد گفت. از اینکه امریکاییها به چشم بربر به ایرانی ها نگاه میکنند شاکی بود. و گفت دلش میخواد...
-
چشم هایم
سهشنبه 4 فروردین 1388 13:00
جمعه ۱۷ فروردین ۱۳۸۶ باز امشب چشمام درد میکنه. حتما باید یه فکر اساسی براشون بکنم. اما راستش خیلی می ترسم؛ هم بخاطر اینکه چشم یه عضو حساسه و هم اینکه من همه کارهام با چشم سر و کار داره! آخه من بیشتر زندگی ام حول محور هنرهای تجسمی، رنگ و تصویر می چرخه. اصلا نمی تونم تصور بسته بودن چشمام را بکنم حتی برای یک روز. ماجرا...
-
جستجوی حقیقت!
سهشنبه 4 فروردین 1388 12:58
چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۸۶ الان دارم کتاب روش تحقیق در علوم اجتماعی نوشته ریمون کیوی و لوک وان کامپنهود ترجمه عبدالحسین نیک گهر را می خونم؛ البته بر حسب یک توفیق اجباری. از اونجایی که عمه خانومم همیشه می خواد با یک دست چند تا هندونه بلند کنه این توفیق نصیب من شده که کتابهاش را بخونم و تحقیق دانشگاهی اش را انجام بدم!...