باورم نمی شود چند ماه از آخرین باری که به وبلاگم سر زدم گذشته باشد و من در این مدت حتی به ذهنم هم نرسید که چنین جایی وجود دارد. وقتی خودم آدمک باران را فراموش کرده ام دیگر چه انتظاری میتوانم از دیگران داشته باشم؟!

در هفته ی گذشته بیست و نه سالگیم به پایان رسید و قدم در روزهای پرمسئولیت سی سالگی گذاشتم. احساس خیلی عجیبی بود. برنامه هایی که برای این سال دارم خیلی زیاد و سنگین است و البته توقعاتی که از خودم دارم. می خواهم یک جمع بندی از این سی سالی که گذشت داشته باشم و بعد تصمیم گیری برای ادامه ی مسیر یا تغییر جهت! 

راستی امشب شب یلدا است و من تا ساعت ۸:۳۰ شب سر کار هستم و با شاگردان شیطان و سر به هوا سر و کله می زنم خب جوان اند و پرانرژی دیگر. نمی دانم بعد از آن حالی برای مراسم شب یلدا دارم یا نه؟!

نظرات 4 + ارسال نظر
مهشاد چهارشنبه 22 دی 1389 ساعت 11:29 ب.ظ

زن سی ساله..
مبارک :)
چه خووب که خوبی دوست جان

دلم قنج رفت وقتی خواندم که نوشتی زن سی ساله!
زندگی هر طور هم که بگذرد من همچنان از زن بودن خودم خوشحالم و لذت می برم.

ایمان پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 11:40 ق.ظ http://www.imanazadi.blogfa.com

میلاد پر هیاهوی یکی از هزار شهرزاده خجسته باد. منم اردیبهشت ۳۰ ساله میشم.
یادش به خیر جوونی!!!

مهشاد دوشنبه 1 فروردین 1390 ساعت 01:51 ب.ظ

:)
بهارت مبارک آدمک جانم! امیدوارم که خووب باشی خیلی

پویا یکشنبه 11 دی 1390 ساعت 05:15 ب.ظ http://paraantez.blogsky.com/

سلام.
منو یادتون هست؟
این پیام یه سال بعد از آخرین نوشته شما تایپ میشه.
یه خواهش...
نیاز به مشاوره با شما دارم
اگه امکانشو دارین ممنون میشم.
سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد