5 بهمن 1386
"... و نخست، به عنوان اولین حقیقت، به انسان تعلیم می دهد که او دو زندگی دارد، یکی زودگذر و دیگری بی مرگ. یکی زمینی و دیگری آسمانی. به او نشان می دهد که خود او هم مانند سرنوشتش دوگانه است، که وجود او یک حیوان هست و یک عقل، یک روح و یک جسم. در یک کلمه، او حدفاصل است. حلقه ی مشترک دو سلسله از موجودات است که با خلقت سر و کار دارند، سلسله ی موجودات مادی و سلسله ی موجودات فاقد جسم. اولی از سنگ آغاز می شود و به انسان می رسد، دومی از انسان آغاز می شود و به سوی خدا می رود ..."*
* برگرفته از مقدمه ی "کرامول" به قلم "ویکتور هوگو".
این مقدمه را باید مرامنامه ی مکتب رمانتیک شمرد و با همین مقدمه است که رومانتیسم به عنوان مکتب مستقلی آغاز می شود و همین مقدمه باعث شده است که "هوگو" را پیشوای رومانتیسم بشمارند.
سلام
ممنونم که ما را فراموش نکردی...در مورده نوشته ات اینم نظریه...محترم و زیبا..
شاید هم همه ی این چیزا که از اول بهمون گفتند افیونی باشه واسه فراموشی واقعیت مبتذلی به نام مرگ
مرسی از اظهار لطفت. کودک جان هم تشکر می کنه!
سلا م خیلی قشنگ بود
سلام.
راستش سفرنامه ی خوبی بود. کلی لذت بردیم...
مرسی!
جاده نیازیست که به بی نیازی عشق می رسد
و
با نورش روشن می کند راه تاریک تنهایی را
به کلبه من سر بزن
آدمک باران عزیزم
یک کامنت طولانی واسه ت گذاشتم که ظاهراْ فرستاده نشد. الان نمی تونم دوباره بنویسم. بعد واسه ت کامنت می ذارم. مرسی واسه کامنت ت.
سلام دوست خوبم.
وبلاگ من به روزه و منتظر تو دوست خوبم هستم که به کلبه درویشی من قدم بذاری.
موفق باشی
بسیار ممنونم از اطلاعات خوبتان اما متاسفانه ما علی رغم تلاش زیاد نتوانستیم ویزا بگیریم :(
سلام.
وبلاگ جان کوچولو در قسمتهای زیر به روز شد:
جملات بزرگان از شماره 32 تا 51
متون طنز ( تازه راهش انداختم)
اشعار کوتاه اما خواندنی (اینم تازه راهش انداختم)
نظر یادتون نره هاااااااااااااااااااااا
باتشکر.
جان کوچولو.
اینا که خیلیم خوب و منطقین..
حالا من فک کردم فقط یه مشت احساسای گل و بلبلن..
آدمک عزیزم ممنون به خاطر اطلاعاتت نشنیده بودم این رو!
:-*
با سلام و احترام
با اجازه به شما لینک دادم توی وبلاگم
آهان راستی آره بهت فک کنم یه بار میل داده بودم با آدرس قبلیم... شرمنده...
انسان موجودیه در حال گذار!
موجود در حال گذاره!
خوبی آدمک جونم؟
دوست عزیز من آپم
زن آدم نیست ، حواست!
سلام ادمک جان!
خوبی؟ نیستی؟
منتظر بقیه سفرنامه ات هستیم!!
خیلی سنگین بود!
چند بار خوندم...فهمش دشواره!
چی بگم عزیز که الان جز واژه مرگ و زندگی چیزی تو ذهنم نیست ...
انتظار رو با چه الفی می نویسن!؟!؟!؟!