3 اسفند 1386
اینجا ابتدای راه ورود به شهر گمشده ست. مسیر نسبتا طولانی ای را باید طی کرد تا به شهر اصلی برسیم. البته در همین مسیر هم آثار حجاری وجود داره؛ گویا ابتدا شهر در این قسمت بوده اما به علت تهاجمات اقوام دیگه، ساکنان این شهر منازلشون را رها کردند و به پشت صخره های سر به فلک کشیده و صعب العبور مهاجرت کردند!
راه سمت راست برای افرادی ست که پیاده در مسیر حرکت می کنند و راه سمت چپ برای درشکه سواران.
اینم یکی از بناهایی که در همین مسیر وجود داره. هیچ یک از بناهای این شهر به روش معماری ساخته نشده بلکه همه در کوه تراشیده شده اند.
در ادامه ی اون مسیر باز که نسبتا طولانیست وارد راه طولانی تری شدیم که بین صخره های بسیار رفیع باید حرکت می کردیم که برای دیدن آسمون گردنمون باید کاملا به عقب خم می شد! در کناره های این صخره ها مسیر باریکی بالاتر از سطح زمین قرار داره که احتمالا برای انتقال آب به شهر گمشده از اون استفاده می شده!
رنگهایی که توی تصویر می بینید رنگ طبیعی صخره هاست. همه ی این شهر در کوههایی حجاری شده که دارای همین رگه های رنگی فوق العاده زیباست. تمام بناها؛ راه پله ها و... (که در بقیه ی عکسها می بینید) همین بافت رنگی را دارند.
و در اینجا عظمت دروازه ی شهر پس از چند ساعت راهپیمایی بالاخره از بین صخره ها خودنمایی می کنه! از اینجا وارد یه محیط باز می شیم و شهر اصلی آغاز می شه!
بناهای شهر گمشده در دو طرف یک مسیر عریض؛ که احتمالا محل سکونت اهالی شهر بوده!
آمفی تاتر بزرگ شهر که مثل بقیه ی بناها در دل کوه بصورت یک تکه! تراشیده شده.
راه پله ای (سمت چپ تصویر) که باید سرمون را خم می کردیم تا بتونیم از زیر صخره رد بشیم!
بعد از گذر از اون مسیر عریض و باز به راه پله ای می رسیم که معروفه به هزار پله! این راه پله همراه با پیچ و تاب صخره ها می چرخه و بالا می ره. و در انتهای این صعود طولانی به آخرین بنای شهر (معبد؟!) در بالاترین نقطه می رسیم.
و اما پس از گذشتن از هزاران پله! و در آخر گذر کردن از چند پله ی تنگ و بلند در حالی که نفسمون بند اومده بود، در هنگام غروب از سمت راست تصویر وارد محوطه ای شدیم که آخرین بنا در آن ساخته شده؛ اینجا انتهای شهر سنگی گمشده ست. چیزی که در این سرزمین، عجاب آوره نحوه ی ساخت این بناهای عظیمه که همشون به روش مجسمه سازی (به روش کاستن نه افزودن) و نه به روش معماری ساخته و در واقع در کوه تراشیده شده اند. و جالبه که زوایای داخلی بنا هم کاملا قائمه هستند با سقف های بسیار رفیع و ستون های غول پیکر! دریچه ی ورودیه بنایی که در تصویر می بینید حداقل یک متر و نیم از سطح زمین فاصله داره (بدون هیچ پله ای!) که من برای ورود به سختی ازش بالا رفتم و با مصیبت اومدم پایین!
وقتی موقع غروب رسیدیم اینجا هیچ کس دیگه ای اون بالا نبود غیر از یک محلی (که با نواختن دیوان و صدای آوازش دلم را می لرزوند!). این آقا روبروی همین عمارت بزرگ یه چادر(مخصوص عشایر صحرانشین) داشت که هم محل سکونتش بود هم استراحتگاهی برای توریست ها؛ و ادعا می کرد ۴۵ ساله که به تنهایی در این مکان زندگی می کنه!
برام خیلی جالب بود نحوه ی زندگیش و صحبتهاش؛ چون عربها معتقدند این منطقه شهر اجنه؟! ارواح؟! و اینجور چیزاست و باید این شهر را قبل از غروب آفتاب ترک کرد! اما ما موقع غروب تازه رسیده بودیم اون بالا و راه چندین ساعته ای را در پیش داشتیم تا از شهر خارج بشیم. بعد از غروب زیبایی که در اون منطقه دیدیم تمام مسیر پله هایی که صعود کرده بودیم را تا پایین دویدیم البته نه به خاطر ترس از اجنه! بلکه برای اینکه بقیه ی همسفریهامون را از نگرانی در بیاریم که مرتب بهمون تلفن می کردند و ابراز نگرانی! فقط بزرگترین شانسمون در اون لحظات، این بود که آسمان شب، مهتابی بود وگرنه نمی دونم چطور باید اون همه پله و صخره و دره را در تاریکی طی می کردیم!
چه روز و شب به یادماندنی ای بود! تا چند وقت بعد از دیدن پترا، خواب اون شب مهتابی و ماه ی که از بین صخره های سر به فلک کشیده، باهام قایم باشک بازی میکرد، را می دیدم!!!
* کامنت های پست قبلی را پاسخ دادم! البته اگه براتون مهمه!!!
وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.iranmaxim.blogsky.com
ثبت نام در جایزه 800 دلاری و 3000 دلاری
http://www.clickwoman.blogsky.com
زنان کلیکی
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع
سلام
عکسهای قشنگی بود...
پس جزو عجایب هفت گانه جدید قرار گرفته؟؟؟
زیباست..
موفق باشی
سلام جالب و شگفت انگیز بود خوش به حالت
سلام آدمکجان
خوش حالم که بعد از مدتها سفرنامه نویسی رو شروع کردی!
خیلی قشنگ بود و خوش به حالت که رفتی دیدی!
شاد بشی !
درود !
لطفاً آدرس و اسممو تو لینک دوستان تغییر بدین.
http://jaankoochooloo.blogsky.com
با تشکر.
جان کوچولو.
آدمک عزیزم ..من عاشق اینجور مسافرت به سرزمین عجایبم ..تا حالا میسشر نشده تا آخر عمرمم اینطور که پیش میره بعید بنظر میرسه ..مگر اتینکه اینطوری پیش نره ..
درمورد پاسخ به کامنتای پست قبل باید بگم ..ممنونم ازت برام مهمه ..اگه مهم نبود اصلا؛ کامنت نمیذاشتم ..بعدشم ..آرشیوتم حتما؛ خاصه .. این آرشیو مال آدمک بارانه نه کس دیگه .. هرکدوم ما خاص ومنحصربفردیم ..(آیکون بوسه)
مطمئنی عکسا را خودت گرفتی
مگه عکاسی هم بلدی
بابا ای ول تو دیگه کی هستی
عکساش عالی بود
ولی ...........................
آدمک باران عزیزم، واقعاْ سفرنامه هات خوب ن مخصوصا برای ما که مثل گون این جا نشستیم. عکساشم اگه اجازه بدی save کنم.
اما در مورد دو بعدی و سه بعدی بودن، منظور من این بود که اونا کاری با سه بعدی کشیدن نداشتن. این دلیل نا آگاهی نمی تونه باشه. حتی توی مردم شناسی این عقیده رو که فکر افراد بدوی از ما ساده تر بوده رد می کنن. منم چنین نظری ندارم که نقاشی و دیدگاه اونا ساده تره. بلکه می گم اگه به سه بعدی کشیدن و امکانات ش فکر می کردن و اهل تجربه بودن چند تا اتود ازش می زدن ولی هیچ اثری از این کار نمونده.
افسوس عشق ملوان عشقی نیم ساعته است.
کتاب درخت زیبای من
این ترانه رو مادر پسره می خونه که یه کار فولکه.
فکر کنم توضیح ش کافیه.
دوره ی ایست شدنای منم گذشته.
سلام. خوبی. عکسا رو save بکنم؟
سلام دوست خوبم
تولد ی سالگی وبلاگمه. خوشحال میشم اگه تو جشن ساده من شرکت کنی.
Ali bood :) Merci az zahmatet
سلام دوست عزیز دیر به دیر آپ میکنی .
من آپم تونستی سر بزن
:)))))))))))))))) باز هم از اون سفرنامه های دوست داشتنی...
تصور دو خط آخرت فوق العاده ست... چه معرکه ای... قایم موشک بازی با ماه لابه لای صخره ها...:*
حیرت آوره! چرا منو با خودت نبردی؟!
البته فکر نمیکنم خودت بتونی تشخیص بدی که جن زده شدی یا نه؟!
آدمک جان من خیلی بهت سر می زنم
اما
بعضی وقتها کامنتم نمی اد
خیلی دوست دارم این سفرنامه هاتو
بیشتر برامون از اونجا بنویس
حس می کنم خودم اونجا بودم
جای جالبیه، من قبلا یه سری مستند در این باره دیده بودم
سلام دوست عزیز
سفر نامه جالب بود....