19 مهر 1387
...
برگهای زرد
برگهای زرد
روی راهی از ازل کشیده تا ابد
ـ مثل چشم های منتظر ـ نگاه می کنند
در نگاه شان چگونه بنگرم
چگونه ننگرم؟
از میانشان چگونه بگذرم
چگونه نگذرم؟
بسته راه چاره ام.
...
* دوباره نوزدهم مهر... خاطرت هست؟! پس از سالها هنوز هم صدای "یووهووو" کشیدنت زیر باران توی گوشم می پیچه... پاییزت مبارک.
* شعر از فریدون مشیری.
عاشق پاییزم و برگ ریزونش
عاشق صدای خش خش برگا ...
پاییز تو هم زیبا و خاطره انگیز ....
شاد باشی و یگانه
در پناه یکتای مهربان
آدمک عزیز
فصل پاییز فصل رنگهاست ، از بهار هم زیبا تر
عاشقشم
در ضمن این قالبت از قبلی قشنگتره عزیزم ، اما هنوز سردی قبلی رو داره
سلام...مرسی که ما رو به بازی دعوت کردی.....
در این روزهای قحطی خاطره
نان یاد های کپک زده را سق میزنم.........!!!!!!!!
به نظرم قالبت یه کم مناسب نیست. هرچند که چاردیواری اختیاری...
قالب نو مبارک!
سلام
چند بار به وبلاگتون سر زدم از طریق وبلاگ زندگی سگی وبلاگ قشنگی دارید اولین پستمو زدم ممنون میشم بهم سر بزنید
کی می گه پاییز غمه؟!
کی می گه پاییز یاد پایانه؟!
هر کی می گه ، ندیده که تو پاییز و زیر بارون چه شروع های زیبایی برای آدمایی بوده !
پاییزت مبارک !
قالب نو مبارکه! تا باشد از این تغییرات!
ترکوندیا!!!
تب و تابی است در موسیقی آب
کجا پنهان شده است این روح بی تاب
فرازش:شوق هستی، شور پرواز
فرودش : غم
سکوتش:مرگ و مراب!
این هم از مشیری بود.
سلام :
من آپ کردم.
منتظرتون هستم.
حتما نظر بدهید.
بوی عشق همه وبلاگها رو برداشته ...ای لعنت به این پاییز که همه رو عاشق کرد و رفت ....ای بابا
واقعا شعر ف . مشیری هست ، نشنیده بودم شعر قشنگیه ، با اینکه خیلیم پائیز دوست نیستم
سلام
بابا کجایی ؟ دیگه به من سر نمی زنی؟
آپت عالی بود.
منم آپم حتما حتما یه سری بزن بهم.
مبارک باشه عزیزم... آبی آبی... با این که اینو نخونده بودم ولی از همون اول گفتم مال مشیریه... قربونش برم:))) خیلی به جا و خوشگل نوشتی خانومی... برگ و باران... نه...
کاشکه یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم
دور از نگاه ادما هر دومون عاشق می شدیم
کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت
گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت
کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون می شدیم
باد که تو دریا می وزید ما هم پریشون می شدیم
کاش که یه ماهی قشنگ برای ما فال م یگرفت
برامون از فرشته ها امانتی بال می گرفت
با بال اون فرشته ها تو آسمون پر می زدیم
به شهر بی ستاره ها به آرومی سر می زدیم
شب که می شد امانت فرشته ها رو می دادیم
مامونو می بستیم و به یاد هم می افتادیم
آپم
سلام
پاییز رو دوست ندارم چون خیلی دلگیره ولی باران رو دوست دارم چون زیباترین ، دل انگیزترین خاطره زندگی منه .
بله اون ثمره زندگی منه.
وبلاگ زیبایی داری و من بطور اتفاقی از لینک وبلاگ یکی از دوستان بخاطر اسم وبلاگت بهت سر زدم.
موفق باشی
سلام
وبلاگ خوبی داری
به منم سر بزن
بای بای