سیاست لعنتی!

۲۱ شهریور 1386


دیروز یازدهم سپتامبر بود. اون بعد از ظهر کذایی، ماهواره بدون اینکه مخاطب خاصی داشته باشه روشن بود. یک مرتبه همه ی برنامه هاش قطع شد و خبر حمله ی انتحاری یک هواپیما به یکی از برج های دوقلوی نیویورک در سراسر جهان پخش شد. منم جلوی تلویزیون میخکوب شدم و برنامه هاشون را به صورت زنده تماشا می کردم. هنوز از دیدن و شنیدن این خبر شوکه بودم که هواپیمای دوم هم، در برابر دیدگان نگران اون همه تماشاچی با برج دوم برخورد کرد. همه در تقلا بودند افراد داخل ساختمانها را نجات بدند که پس از چند دقیقه هر دو برج فرو ریخت و علاوه بر انسانهای داخل هردو برج و هر دو هواپیما تعداد زیادی آتش نشان، خبرنگار، عکاس و رهگذر را به کام مرگ کشید.

 

و من مبهوت و عصبی تماشا می کردم. بعد از اون حادثه یک هفته نتونستم با هیچ کس حرف بزنم. فقط تصاویر ضبط شده و عکس های روزنامه ها را مرور می کردم. به سوگ نشستم اما نه به خاطر کشته شده گان حادثه بلکه برای کسانی که زنده ماندند و نفرت درونشان ریشه دواند.

 

و عجیب بود که باز تاریخ تکرار شد. امریکایی که چندین سال پیش هیروشیما را در یک لحظه نابود کرده بود، این بار یکی از شهرهای خودش طعمه ی بازی های سیاسی شد. همون حادثه با همان وسعت. و این سئوال در ذهن من که آیا مردم هیروشیما از حادثه ی نیویورک خشنود شدند؟!

 

در رابطه با سقوط برج های نیویورک شاهد برخوردها و اظهار نظرهای متفاوتی بودم اما همه غافل از دست های پشت پرده... باید این حقیقت را باور کرد که سیاست بی رحم و عقیمه...

 

حادثه نیویورک برای دولت امریکا بهانه ی خوبی شد که با چهره ای حق به جانب به افغانستان و بعد هم عراق تجاوز کنه. ویرانه ها را ویرانتر بسازه و خسارات جبران ناپذیری را به همه تحمیل کنه حتی به آثار هنری.

 

مجسمه ی مشهور و غول پیکر بودای بامیان افغانستان در همین جنگها از بین رفت. تمام آثار متعلق به تمدن بین النهرین که در موزه ی بغداد نگهداری می شد غارت شد و ...

 

ایران هم از سوغات این جنگ ها بی نصیب نماند... کاوه گلستان در جنگهای عراق کشته شد...  

 

علاوه بر اینکه بارها نحوه ی حمله ی نظامیان امریکا به ایران بصورت انیمیشن های سه بعدی در ماهواره و اینترنت به نمایش درآمد و وحشت جنگ و تجاوز تنمون را لرزوند.

 

نظرات 10 + ارسال نظر
نوید پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 12:12 ب.ظ http://bottles.blogsky.com

درباره ی ۱۱ سپتامبر نظری ندارم ولی مسئله اینه که ما باید اون قدر قوی باشیم که ۱۱ سپتامبر واسه ما ایجاد نشه.

مهشاد پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 02:40 ب.ظ

هوم م م... تا یه مدتی هر جا می رفتی و هر مطلبی می خوندی راجع به همون بعد از ظهری بود که گفتی... به امید وقتی که هیچ جای دنیا این آشوبا نباشه...چرا آدمک باران عزیزم آپم:)))

[ بدون نام ] جمعه 23 شهریور 1386 ساعت 08:16 ق.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
اون روز رویادمه...حادثه خیلی عجیبی بود...راسنش همین الانم که می بینم مو رو تنم سیخ میشه...فکر کنم باید جزء عجیب ترین عجایب باشه..
دیوار!

jouker جمعه 23 شهریور 1386 ساعت 04:07 ب.ظ http://jouker.blogsky.com

سیاست همین دیگه. به ول بابابزرگم پدر مادر نداره.

jouker جمعه 23 شهریور 1386 ساعت 04:08 ب.ظ http://jouker.blogsky.com

ولی من هیجان بعدش رو دوست داشتم.

یه بنده خدا شنبه 24 شهریور 1386 ساعت 03:58 ق.ظ http://karvane2004.persianblog.ir

اصلا خیلی وقته دیگه هیچ حسی ندارم .... خیلی وقته سیاست برام رنگی نداره و هیچ جذابیتی......
جون تو اگه عباس آقا بقال سرکوچمونو بشناسی اینجوری نمی گیاااا (نیشخند)

رضا شنبه 24 شهریور 1386 ساعت 04:24 ق.ظ http://hoof.bogsky.com

سلام دوست خوبم. وبلاگ من به روزه اگه پیشم بیای خوشحال میشم منتظرتم

جمیل صادقی شنبه 24 شهریور 1386 ساعت 03:26 ب.ظ http://jamil-sadeghi.blogfa.com

سلام
چیه داری میلرزی؟
با ما باش نترس تا منو داری غم نخور
به روزم یه سری بزن بد نمیبینی

[ بدون نام ] یکشنبه 25 شهریور 1386 ساعت 10:32 ب.ظ

میدونی (چهار شنبه) خیلی بده که آدمها رو بخوایم از روی نوشته هاشون بشناسیم در اون صورته که اونها رو فرشته هایی فرض میکنیم که مثلشون تو دنیا پیدا نمیشه. و چقدر بده که آدمها اینجوری خودشون رو مثل یه معصوم پشت نوشته های قشنگشون پنهون میکنن . عزیزم تو اصلا اون چیزی که وانمود میکنی نیستی . اصلا نیستی . اصلا نیستی. بیخودی هم سعی نکن که خودتو جور دیگه ای نشون بدی از نظر من و چند نفر دیگه ای که دورا دور میشناسنت و باهات برخورد داشتن تو یه بیماری. فقط یه بیمار.......... بیخودی خودتو اینقدر مظلوم و بیگناه نشون نده .

عزیزم!!!
منم میدونم تو از کجا می سوزی و واسه چی اینقدر جلز و بلز میکنی...
حتما اینم میدونی که نظرت برام پشیزی اهمیت نداره. اما لطفا از این به بعد فقط از طرف خودت نظر بده نه چند نفر دیگه!!!

فاطمه دوشنبه 26 شهریور 1386 ساعت 09:33 ب.ظ http://dirtyfeets.blogfa.com

اون روز و اون صحنه ها جز یکی از کابوس هام که هیچ وقت کنار می ره!
http://dirtyfeets.blogfa.com اینجا دیگه موندنی می شم!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد