ولی نظر من در این باره اینه که کشور جهان سوم رو راحت تر از کشورهای توسعه یافته می شه سرشون کلاه گذاشت و کسی هم اعتراض نمی کنه
همون طوری که می دونید در دنیا هر کاری اونقدر پیچونده می شه که مردمش راحت نتونن بفهمن که چه کار ها که دولتها نمی کنن
ولی خوب توی ایران لااقل این هزینه از رو دوش دولت برداشته شده چون مردم کاری به این کارا ندارن و لزومی نمی بینن که تو کار دولت دخالت کنن
ولی خوب نمی دونم چرا همیشه گلایه هاشون سر به فلک می کشه ولی تا موقع عمل میشه می کشن کنار ؟
خوب شاید هم بخاطر اینه که ملت ایران تا بحال رنج زیادی رو تحمل کرده و مخصوصا جوونای زیادی رو از دست داده جوونایی که می تونستن باشن و در کنار خانواده هاشون ولی نیستن شاید مردم نمی خوان دوباره این جوونا رو از دست بدن ولی خوب نمی دونن که این جوونا هم این زندگی رو نمی خوان و بلااخره یه روز میشه که دوباره همه چی تکرار بشه
شاید اون روز ما باشیم و به کمک ملت غول استعمار دولتها رو شکست بدیم ولی خوب شاید هم اون روز اونقدر ضعیف شده باشیم که ذلت رو به آزادی ترجیح بدیم ولی امید دارم که همه رو به آزادگی قدم بردارن و چاره ی کار نیست مگر شروع کردن به مبارزه
مبارزه با هر روشی که بشه از کوچکترین راه ها گرفته تا بزرگترین هدفها شاید برای شروع بد نباشه که برخی قوانین رو قبول کنیم مثلا ملت هنوز قبول نکردن که کمر بند امینی مال جون خودشونه یا نفهمیدن که یه ماشین ظرفیتش چهار نفره نهایتا عقب سه نفر نه اینکه جلو دو نفر من نمی دونم بعد این همه زرج و بخ بختی تازه خانمها مثل اینکه اون جلو چیزی بهشون می دن حول می زنن دو نفر هم که شده سوار شن
بدبختی تو خون ملت رفته دست زور هم که نباشه ملت دنبالشن یه جورایی به خودشون زور بگن نمی دونم دارن خودشون رو تست می زنن که تا چه حد می تونن تحمل کنن یا خودشون هم نمی دونن که تا چه حد در گیر شده اند
می گن اگه بخوای یه مثال خوب زده باشی می شه گفت که :
یه قورباغه رو انداخته ان توی آب و زیرش رو با حرارت ملایم یواش یواش گرم کردن اون موقع حرارت رو اضافه کردن هر چی بیشتر حرارت اضافه می شد قورباغه تمایلش به بیرون پریدن کمتر می شد اون قورباغه تا آخرین نفسش توی آب موند و بیرون نپرید
ولی یه قورباغه رو بندازی توی یه آب جوش همون ثانیه اول پریده بیرون چون بدجوری بهش برخورده حالا حکایت ملت هاست که می مونن تا نفسشون به آخر برسه ولی شاکی نمی شن اگه می شن فقط حرفه با حلوا حلوا کردن هم دهن شیرین نمی شه
نه اینکه بگم من خودم یه پا قهرمانم و تنها کسی هستم که دارم مبارزه می کنم نه
من هم مثل این مردم همین رو یاد گرفتم ولی می خوام که تغییر کنم می خوام که اگه قراره ظالم نباشم مظلوم هم نباشم ای دل غافل حالاس که دوباره بگین چه خبره این همه حر ف می زنی
همه گوششون پره از این حرفا ********************** من رفتم من رفتم و حدیث گفتم چوپان به از گوسفند آزادی به از بند چه با لبخند چه بی لبخند به نام آنکه بود و نبودم در دست اوست هر چه خواهم بهر نیاز است و تنها بی نیاز هم اوست
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
با اینکه زیاد شنیدم و زیاد خوندم ..... اما این گفته خیلی قابل تامله ...!!
دم پرفسور گرم. مصداقش و می تونی تو همجای مملکت ببینی.
حسابی عجب حرف حسابی ای زده ها
ولی نظر من در این باره اینه که کشور جهان سوم رو راحت تر از کشورهای توسعه یافته می شه سرشون کلاه گذاشت و کسی هم اعتراض نمی کنه
همون طوری که می دونید در دنیا هر کاری اونقدر پیچونده می شه که مردمش راحت نتونن بفهمن که چه کار ها که دولتها نمی کنن
ولی خوب توی ایران لااقل این هزینه از رو دوش دولت برداشته شده چون مردم کاری به این کارا ندارن و لزومی نمی بینن که تو کار دولت دخالت کنن
ولی خوب نمی دونم چرا همیشه گلایه هاشون سر به فلک می کشه ولی تا موقع عمل میشه می کشن کنار ؟
خوب شاید هم بخاطر اینه که ملت ایران تا بحال رنج زیادی رو تحمل کرده و مخصوصا جوونای زیادی رو از دست داده جوونایی که می تونستن باشن و در کنار خانواده هاشون ولی نیستن شاید مردم نمی خوان دوباره این جوونا رو از دست بدن ولی خوب نمی دونن که این جوونا هم این زندگی رو نمی خوان و بلااخره یه روز میشه که دوباره همه چی تکرار بشه
شاید اون روز ما باشیم و به کمک ملت غول استعمار دولتها رو شکست بدیم ولی خوب شاید هم اون روز اونقدر ضعیف شده باشیم که ذلت رو به آزادی ترجیح بدیم ولی امید دارم که همه رو به آزادگی قدم بردارن و چاره ی کار نیست مگر شروع کردن به مبارزه
مبارزه با هر روشی که بشه از کوچکترین راه ها گرفته تا بزرگترین هدفها
شاید برای شروع بد نباشه که برخی قوانین رو قبول کنیم مثلا ملت هنوز قبول نکردن که کمر بند امینی مال جون خودشونه
یا نفهمیدن که یه ماشین ظرفیتش چهار نفره نهایتا عقب سه نفر نه اینکه جلو دو نفر
من نمی دونم بعد این همه زرج و بخ بختی تازه خانمها مثل اینکه اون جلو چیزی بهشون می دن حول می زنن دو نفر هم که شده سوار شن
بدبختی تو خون ملت رفته دست زور هم که نباشه ملت دنبالشن یه جورایی به خودشون زور بگن نمی دونم دارن خودشون رو تست می زنن که تا چه حد می تونن تحمل کنن یا خودشون هم نمی دونن که تا چه حد در گیر شده اند
می گن اگه بخوای یه مثال خوب زده باشی می شه گفت که :
یه قورباغه رو انداخته ان توی آب و زیرش رو با حرارت ملایم یواش یواش گرم کردن
اون موقع حرارت رو اضافه کردن هر چی بیشتر حرارت اضافه می شد قورباغه تمایلش به بیرون پریدن کمتر می شد اون قورباغه تا آخرین نفسش توی آب موند و بیرون نپرید
ولی یه قورباغه رو بندازی توی یه آب جوش همون ثانیه اول پریده بیرون چون بدجوری بهش برخورده
حالا حکایت ملت هاست که می مونن تا نفسشون به آخر برسه ولی شاکی نمی شن اگه می شن فقط حرفه با حلوا حلوا کردن هم دهن شیرین نمی شه
نه اینکه بگم من خودم یه پا قهرمانم و تنها کسی هستم که دارم مبارزه می کنم نه
من هم مثل این مردم همین رو یاد گرفتم ولی می خوام که تغییر کنم می خوام که اگه قراره ظالم نباشم مظلوم هم نباشم
ای دل غافل حالاس که دوباره بگین چه خبره این همه حر ف می زنی
همه گوششون پره از این حرفا
**********************
من رفتم من رفتم و حدیث گفتم چوپان به از گوسفند آزادی به از بند چه با لبخند چه بی لبخند
به نام آنکه بود و نبودم در دست اوست
هر چه خواهم بهر نیاز است و تنها بی نیاز هم اوست