۵ تیر ۱۳۸۶
خاک آدم هنوز نابیخته بود
عشق آمده بود و در دل آویخته بود
این باده چو شیرخواره بودم، خوردم
نی، نی می و شیر با هم آمیخته بود!
اول شرفی که خاک آدم را بود، این بود که به چندین رسول به حضرتش می خواندند، و او نمی آمد و ناز میکرد. و می گفت: ما را سرّ این سخن نیست!
آری قاعده چنین رفته است، هر کس که عشق را منکرتر بود، چون عاشق شود در عاشقی غالی تر گردد. باش تا مسئله قلب کنند.
منکر بودم عشق بتان را یکچند
آن انکارم مرا بدین روز افکند
........................................................................................
چون نوبت به دل رسید گل آدم را از ملاط بهشت بیاوردند، و به آب حیات ابدی بسرشتند، و به آفتاب سیصد و شصت نظر بپروردند.
چون کار دل بدین کمال رسید، گوهری بود در خزانه ی غیب که آن را از نظر خازنان ملکوتی نهان داشته بود، و خزانه داری آن به خداوندی خویش کرده، فرمود که آن را هیچ خزانه لایق نیست الّا حضرت ما، یا دل آدم.
آن چه بود؟ گوهر محبت بود که در صدف امانت معرفت تعبیه کرده بودند، و بر جمله ی ملک و ملکوت عرضه داشته، هیچکس استحقاق خزانگی و خزانه داری آن گوهر نیافته، خزانگی آن را دل آدم لایق بود که به آفتاب نظر پرورده بود، و به خزانه داری آن جان آدم شایسته بود که چندین هزار سال از پرتو نور جلال احدیت پرورش یافته بود.
پ.ن : برگرفته از کتاب : مرصادالعباد تالیف : نجم الدین رازی. چند روز پیش خواهرم چند صفحه از این کتاب را برام خوند خیلی خوشم اومد و قسمتهایی ازش انتخاب کردم.
قشنگ بود...
سلام
سرشار از حس خوب انسانی شدم
من فکر میکنم که جناب شیخ نجم الدین رازی و عمو شلبی خودمون رسالت انسانی رو به بهترین نحوی انجام داده اند و هر کس که با دل کاری کرد . حتی لوییس بونوئل و حتی پازولینی .
خوشحال و سپاسگذار خواهم بود اگر که بتوانم شما را لینک کنم و همیشه از شنیدن افکارتان سرشار از حس خوب انسانی گردم . من هم از الان دارم برای بچه ام کتابهای شل سیلورستاین و همینطور صمد بهرنگی رو جمع میکنم . به من هم سر بزنید . افتخار بزرگی برایم خواهد بود.
بدرود
آرتمیس دختر افغان
انتخاب قشنگی بود
مرصادالعباد رو خیلی دوست دارم خیلی پر و شیرینه...
سلام دوست من
ممنون از حضور آفتابیت
باز هم به سراغ من بیا و خوشحالم کن
سلام از اون لینک که پایین بلاگم و ها از اونجا
چون امار بگیر سایتم برو نگاهش کن تو هم می توانی بگذلریش
این متون کهن ادبی خیلی دوست داشتنی هستند...اما چون خیلی سختند......ادم ار خوندنشون خسته میشه زود
من که از کنکور خبری ندارم (نیشخند) .... یعنی من باهاش کاری ندارم اون هی به من چسبیده ....
آره شمارش معکوسه (غمگین) من که امسال چشمم آب نمی خوره قبول شم (گریه فجیع)
شرمنده که این مدت به وبلاگت سر نزدم واقعا وقت نمیشد. واقعا شما هم نمیتونستی یه سر به ما بزنی؟
. وبلاگت عالیه پر از مطالب . خوب
یا علی.....
مرسی
نمی دونم چی بگم. وضع م در زمینه ی خوندن این متنا خرابه. می دونم چی می گن ولی درک نمی کنم.
نایس.....
خیلی قشنگ بود مترسک عزیزم. خدا قسمت ما هم بکنه از این چیزایی که بهش میگن عشق...
سعی می کنم حتما بخونمش خیلی خوشم اومد! راستی من هم از اونام که منکر عشقم!