۴ خرداد ۱۳۸۶
دیروز یه کاری برام پیش اومد که باید در طی مسیر از میدون نقش جهان میگذشتم. نزدیک خونه که سوار تاکسی شدم، راننده صدای رادیو را بیشتر کرد، منم بر حسب توفیق اجباری گوش میکردم اما متوجه نمی شدم چرا برنامه هاشون اینقدر شاد شده؟! چنان این مجری نسبتا محترم شروع کرد شعر خوندن و اظهار خوشی کردن که من فکر کردم امام زمان ظهور کرده و من همچنان در خواب غفلت دنبال انجام دادن کارهام هستم! یه کم که بیشتر دقت کردم فهمیدم در سالروز آزاد سازی خرمشهر رییس جمهور مردمی و محبوب ایران اسلامی به اصفهان سفر کرده! حالا خرمشهر چه ربطی به اصفهان داره من که سر در نیاوردم. خلاصه گزارشگر رادیو شروع کرد از جنب و جوشی که در میدون نقش جهان بود صحبت کردن و گفت با اینکه رییس جمهور بعد از ظهر به میدون تشریف میارند مردم از صبح اومدند اینجا و الان میدون مملو از جمعیته و با چند نفر هم مصاحبه کرد!
منم تا تونستم تو دلم به خودم لعنت فرستادم که چرا امروز تو این شلوغی مجبور شدم بیام این طرفا و به خودم غرولند کردم که چرا از مسیر دیگه ای نرفتم و حالا هم باید توی ترافیک و ازدحام جمعیت معطل بشم. تا اینکه با عصبانیت به میدون رسیدم اما با مشاهده وضعیت میدون خشمم یادم رفت و بیشتر شوکه شدم. آخه غیر از پلیس و نیروهای امنیتی و چند نفر که تو صف اتوبوس ایستاده بودند و کسانی که مثل من از اونجا عبور میکردند کس دیگه ای نبود! حتی جمعیت از روزهای عادی میدون هم کمتر بود، شاید به خاطر اینکه تمام بازارهای اطراف میدون را برای مسائل امنیتی تعطیل کرده بودند. در واقع میدون پر از خالی بود!
نمی دونم آیا گزارشگر رادیو از کسانی مثل من که واقعیت را دیدند خجالت نمیکشه؟!!
من می گم ماست سیاهه بگو چشم!! خجالتم نداره!
چی بگم...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من چرا سوم شدم ؟؟؟
ایووول .... این احمدی نجات ترکونده با این تیریپ های تابلو که تا حالا اومده ....
چون ایشون با موجودات مافوق انسان ارتباط دارند احتمالا اونا اونجا بودن و شما نمیدیدی ...
چرا آدم وقتی یه نظر میزاره باید نیم ساعت وایسه که دوباره نظر بده ؟؟؟؟
تنظیمایه کامنتت رو درست کن ... احتمالا واسه ضد اسپم هستش
سلام
منم که اصفهان بودم دیدیم عکسها رو همه جا زده بودن...نمی دونم مردم دلشون چقدر خوشه.....البته من همون شب برگشتم تهران..
وقتی فیلم ۳۰۰ رو توی استودوی می سازن نمی شه میدون نقش جهانو پر آدم نشون داد؟ من خیلی اصفهان می آم. فوق العاده س.
بودم....یه مطلب قشنگ هم داشتم به اسم چرک.....ولی رو وب نذاشتمش چون نمیخوام حرمت خاطرات مشترک رو بشکنم....هر چند که قبل از من شکستند....ولی من نمیتوانم....